درنگاه و نظرم تو زِ همه خوبتری در دل و جان من خسته تو مطلوبتری
در خیال و نظرم نیست بغیر از رُخ تو داخل
تابلوی آن شام تو مَحبوبتری
گفت من نان حیاتم به صلیبش بستند همچو عیسی نَبُود شهرهی مَصلوبتری
همه
تا روی تو ببیند ثنایت گویند نیست
همپایه من عاشق مجذوبتری
در بساط من دلداده همین یک دل هست نَبُود اَرجح از این تُحفهی مرغوبتری
دید تا شیفتهام روی نهان کرد و بگفت در صبوری تو زِ ایّوب هم ایّوبتری
گفتمش ای بُت زیبای سفرکرده بدان همچو«سینا» نَبُود عاشق مَحجوبتری
رحیم سینایی 13/اسفند/1399