عزیز ناشناس من
تو سرو ناسپاس من
که با پیام ساده ای
ربودهای حواس من
نگاه مهربان خود
چرا بما نمیکنی ؟
به ما نشان دوستی
چرا عطا نمیکنی؟
صدا که میزنم ترا
مرا صدا نمیکنی
تو فکر میکنی که من
شدم اسیر یک هوس
که پشت در نشسته را
دری تو وا نمیکنی
مگر نگفته بودیم
بجز وفا ودوستی
ره دگر نمی روی
به کس جفا نمیکنی
چه شد که بر پیام من
دگرنگاه نمیکنی
به این پیام پُر زمهر
تو اعتنا نمیکنی؟
رحیم سینایی شهریور 1387
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر