می خوانمت ای ساقی برخیز و
شرابم ده
تا وارَهم از غمها آن حال خرابم ده
ای مطرب روح افزا بازآ تو به جمع ما
چنگم چو خروش آمد پاسخ به ربابم ده
من تشنهی مقهورم حیران به کویر عُمر
یک دلخوشی کوته با نقش سرابم ده
ای چرخ عنایت کن با
ما به ازینها باش
تا کام برم ازعُمر فرصت به شبابم ده
ای دولت فروردین عُریان به زمستانم
با باد صبا باز آ سبزینه حجابم ده
با دُرّ ِدری گویم دلبستهی ایرانم
تا باز شناسم خود شهنامه کتابم ده
در تیره شب یلدا چشمم به سپهر تو
یادی بنما از ما نوری ز شهابم ده
ای ماه دل افروزم بی تو به تب و سوزم
یک وعده دیداری خارج ز حسابم ده
آن یار فریبا رو فرموده
به «سینا» گو
در پاسخ این پیغام با شعر جوابم ده
رحیم سینایی 30 آبان 1397
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر