در خیالم نقش یک دنیای اعظم میکشم
نقش یک دنیای زیبا عاری از غم میکشم
جمله دلهای بشر مانند
گلهای بهار
باطراوت با صفا و غرق شبنم میکشم
با تنوّع میکشم انسان، ولی در شأن هم
چون درون ذات آنها نقش آدم میکشم
زشت و زیبا را مُکمل میکُنم در نقش خویش
منطق نقاشیم اینگونه مُحکم میکشم
هم زن و هم مرد را همدوش هم در صحنهها
همدل و همدست و یاور جمله با هم میکشم
از نگاه ناب «سینا» آدمیت اَحسن است
چون زُلال عشق را با آب زمزم میکشم
رحیم سینایی 21/شهریور /1400
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر