من را نگاه كن ، كه دلم پُر شَرَر كُني
با سوز عشق خانهي دل شعله وَر كُني
افسون آن نگاه به سويت كشانَدَم
با بوسه اي عنان دل از كف بِدَر كُني
اينگونه كه به منظر چشمم نشستهاي
انديشه كردهاي كه جهاني خبر كُني
ميل تو كرد اين دل و هشدار دادمَش
بايد براي كسب رضايش خطر كُني
اين كاروان به منزل و مقصد نميرسد
گر كه مُدام سرعتش آهسته تر كُني
گر عُمر جاودانه طلب ميكُني بدان
بايد چو رود تا دل دريا سفر كُني
لطفي نما به كلبهي «سينا» قدم گذار
تا باحضور شام سياهش سَحر كُني
رحيم سينايي 5 آبان 1394
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر