دل آسمان پُر از تب, نگه ســـتاره بیسو
تو به گوش کودک دل , سخنی وقصّهای گو
دل سادهی مرا تو به کدام ســـو کشاندی
که به هر جهت روم من , نکند به غیر تو رو
بنشسته اشک درچشم ,دراین شب سیاهم
که به هر جهت روم من , نکند به غیر تو رو
بنشسته اشک درچشم ,دراین شب سیاهم
زپی نشـــــــانی تو , بدوم به برزن وکو
زشب شــــباب جانا , تو بگیر کام خود را
که چو رفت آب دیگر , نکند گذر در این جو
بنشسته بَـردَرم من , که مُـــراد دل بیایی
به ســماع ورقص آیم , به نوای بانگ یاهـو
بنشستهای تو «سینا» , که هُما به بامت آید
به خیال باطل استی و, مکن چنین هیاهـو
رحیم سینایی 21 آذر 1398
زشب شــــباب جانا , تو بگیر کام خود را
که چو رفت آب دیگر , نکند گذر در این جو
بنشسته بَـردَرم من , که مُـــراد دل بیایی
به ســماع ورقص آیم , به نوای بانگ یاهـو
بنشستهای تو «سینا» , که هُما به بامت آید
به خیال باطل استی و, مکن چنین هیاهـو
رحیم سینایی 21 آذر 1398
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر