دیرگاهیست که من با تو همآواز شدم
ماه تو دیدم و پس عاشق پرواز شدم
دائما از تو سُرودم که هُمای دلمی
انتها بودم و با حس تو آغاز شدم
از سر کوی وفایت تو مران این عاشق
که سرا پا همه با شوق تو ابراز شدم
در تسلای غمت بود که با سنگ صبور
قصهی هجر تُرا گفتم و همراز شدم
جان نهادم به کفم تا تو بمانی شه دل
من که در عرصه شطرنج تو سرباز شدم
دُرِّ زیبای سخن ساده نشد حاصل من
جهد کردم که چنین صاحب ایجاز شدم
همچو«سینا» هوس ماه رُخی کرد دلم
با پریوش صفتی همدم و دمساز شدم
رحیم
سینایی 16/ آذر/1399
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر