درتَمنّای تو بیتابی من بسیار است
خبر از حال مَنَت
نیست چِسان دشوار است
چون نفس هستی و زیبایی و با احساسی
گفتگو با تو دوای دل این بیمار است
سر تسلیم به درگاه تو میآرم پیش
دارم اُمیّد که بخشندگیات بسیار است
از من خسته چه اُمّید که دیوانهی توست
عشق یعنی که میان دل و سر پیکار است
خانهی عشق تو نزدیک ولی میدانی
راه این خانه بسی صعب؛ و ناهموار است
مدرک عاشقی از کس نَسزَد کرد سؤال
رنگ روی و مَنش و گفته خودش آثار است
گفت «سینا» که در آن لحظه کندعشق طلوع
که تلاقی نگاه من و تو در کار است
رحیم سینایی 1399/9/14
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر