ای آسمان میباری و امروز دلتنگی ای نیلگون غم داری و خاکستری رنگی
ای نخل پُربار وطن برتو چه بگذشته سر بر نکرده زیر چترت سالها پَنگی
ای باغبان تیره دل از ما چه میخواهی جز صوت زاغان نیست در بُستانم آهنگی
اینجا دیار حافظ و سعدی و مولاناست رو کُن به شهنامه اگر مُشتاق فرهنگی
روزی به سُنت روکُنی روزی تجدّدخواه حاصل چه دیدی تو از این رفتار آونگی
مرگم گرفتی تا به تب راضی کنی مارا بوی سلامت کی دهد آیین سَرهنگی
«سینا» که دل خونی ولب خاموش میدانم دیریست که با باوری دیرینه در جَنگی
رحیم سینایی 11/بهمن/1399
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر