سیه
چشم سیه مویم دَری بر روی من واکن
بیا
با حس خود آتش در آغوشم تو برپا کن
تو
میدانی که با چشمت چه احوالی دلم دارد
غم
و شیدایی ما را تو در شعرم تماشا کن
بپرس
از ساقی چشمت کدامین بادهام داده
چرا
او را نفرمودی که با مجنون مُدارا کن
نمیجویم
ترا جانا تو دائم پیش چشمانی
نه
پنهانی که دل گوید برو او را تو پیدا کن
نه
لایق بودمت ای گل که نزدت نغمه پردازم
گُل
زیبای این بُستان هزاران را تو شیدا کن
به
خوابم گاه میآیی مُحالین آرزوی دل
هم
امشب هم بخوام آ بلور تن هویدا کن
چو
تصویر تو میبینم دلم آرام میگیرد
خدا
را ای پریسیما نظر بر روی«سینا» کن رحیم
سینایی 10/خرداد/1399
چهارشنبه، خرداد ۱۹، ۱۴۰۰
پریسیما
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر