تو پُر از حس نابی عزیزم من ترا مثل جان دوست دارم
چون که آیم به نزد تو زیبا سر به زانوی تو میگذارم
****
تا شوم غرق احساس نابت چشم در چشمهای تو دوزَم
من زِ برق نگاه قشنگت شمع گونه کنارت بسوزم
****
مینهم سر به زیر گلویت تو بگیری مرا تنگ آغوش
میشویم غرق بوس و نوازش میکنیم غصّه و غم فراموش
****
با نفسهای تو این تن من میشود گرم و خواهان آغوش
مینهم لب به روی لبانت تا که شهد لبت را کُنم نوش
*****
بعد این بوسهها و نوازش میشویم هردو عریان برآن تخت
ما بپیچیم بهم مثل پیچک شادمانیم از این دولت بخت
****
لحظههای زمان در گذارند شاهد عشق و وصل دو یارند
مردم دلسپرده به موهوم حس و حال من و تو ندارند
****
در تمام جهان ای عزیزم لذتی به زِ عشق و صفا نیست
آنکه نگرفته در عُمر کامی حاصل بودنش در جهان چیست
رحیم سینایی 15/دی/1401
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر