از آن غُروب ِسرد زمستان ,کنار رود
دیری گذشته است
از آن زمان که پرتو خورشید نیمه جان
از گونههای سرخ تو آرام میپرید
از لحظهای که عشق من وتو شکفته شد
در ساحل امید
در آن غُروب خاطره انگیز فصل سرد
یاد آیدم که دیدهی تو سوی آب بود
من باورم نبود کنارت نشستهام
گویی تمام قصّهی ما مثل خواب بود
در گوش من سُرود دل آویز رود خواند
توصیفهای دلکش اندام ناز تو
زآن لحظه تاکنون به دل من نشسته است
افسون چشم و خندهی پُر رمز و راز تو
دیری گذشته است وتو رفتی و من هنوز
درهرزمان که نام تو میآیدم به لب
با توسن خیال
تا آن غُروب خاطره انگیز فصل سرد
تا روزهای شور جوانی سفر کنم
آنگه زِحسرتی که نهادی تو بر دلم
آه از سرای سینهی پُردرد درکنم
رحیم سینایی 18 خرداد 1397
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر