شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۷

با رسولان سخن


به ادب شعر ترم شور دهد
جوهر خامهء من نور دهد
به تقیه نکنم زندانی
فکرهایم که بود نورانی
تابه کی فکروسپس خاموشی
تابه کی خواب خوش خرگوشی
بحر بی موج ندارد جوشی
موج شو تا به زمین بخروشی
نه خروشی که زپی ویرانیست
قصد من عزت هر ایرانیست
بُرش شاخه از این کهنه درخت
چون که خشکیده نمی باشد سخت
شاخهء تازه تری می آرد
بارو بَر خوش ثمری می آرد
تا به کی هر طرفی گردیدن
غنچهء بسته زگلها چیدن
در ره عشق قدم باید زد
بهر اندیشه قلم باید زد
حیطهء بحث کمی باز کنید
سخنی تازه تر آغاز کنید
بحث تاریک نمی باید کرد
واژه را شیک نمی باید کرد
گفته را ساده نماییم آغاز
بال باید زد وآنگه پرواز
در کویری که تو سرگردانی
راه یک سویه به از حیرانی
خوشه چینیم سلیمان بادی
خرمنی هست نما امدادی
ترسم دارم ز رسولان سخن
قُم وَ اَنذر شنو بسته دهن
ای رسولان سخن آغاز کنید
دید این قوم کمی باز کنید
بدترین درد جهالت باشد
نگذاریم که عادت باشد
رحیم سینایی 1375

هیچ نظری موجود نیست: