چهارشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۹۹

یار گران‌سایه

احساس تو شد سرزده در خانه‌ام امشب
شورو شعفی ریخت به کاشانه‌ام امشت
این مرغ شباهنگ به من لطف نمودست
بنشسته براین کلبه ی ویرانه‌ام امشب

شمعی نفُروزم چو  بُود جلوه‌ی مهتاب
خواهم که نسوزم پَر پَروانه‌ام امشب
اینجا سُخن از ورد و دعا نیست بدانید  
مشغول سُرود و می و پیمانه‌ام امشب
درخلوتم و میل اَنیسی به سرم نیست
با هر که جز احساس تو بیگانه‌ام امشب
حسّت نگذارد که کُنم درک زمان را
حَظ برده‌ام از عمر گرانمایه‌ام امشب
من صُحبت خیّام نوشتم به ضمیرم
از شیخ گُریزم خودم افسانه‌ام امشب
روح طرب کلبه‌ی «سینا» همه از توست
ای همنفس و یار گران‌سایه‌ام امشب
رحیم سینایی 27/فروردین/1399

هیچ نظری موجود نیست: