ذکر نام تو سر آغاز بیانم جانا همه جا نام تو اید به زبانم جانا
شرح حُسن تو دلم را به شعف میآرد من بلالم و تویی متن اذانم جانا
ای سفر کرده بیا تا که تسلّا یابم در غیاب تو زکف رفته توانم جانا
گفته بودی که مرا میبرد از یاد ولی تو ندانی که نه من چون دگرانم جانا
هرکجا مجلس اُنس و سخن از عشق بود غزل عشق خود و حُسن تو خوانم جانا
شاخهی خشک مرا سبز بهار تو کند زرد رو در غمت از باد خزانم جانا
خرده کم گیر به«سینا» که به پیرانه سری صاحب طبع خوش و روح جوانم جانا
رحیم سینایی
24/اردیبهشت/1400
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر