بنفشه آمده اما بهار روی تو نیست
پریش گیسوی مجنون بید وموی تو نیست
به یُمن مقدم پاک تو برف میآمد
نشان خاطر برفی به یاد کوی تو نیست
در میانه نشانی ز رنگ وبوی تو نیست
میان جمع رفیقان نشسته تنهایم
نرفت لحظه که چشمم به جستجوی تو نیست
زمن مرنج در این روزگار وسواسی
مباد شک بنمایی دلم به سوی تو نیست
به جمع های فراون حضور می یابم
نبود مجلس اُنسی که گفتگوی تو نیست
تو نیستی دهن چشمه سار می خشکد
بخار میشود آبی که رو به جوی تو نیست
نشسته یاد قشنگت به خاطر «سینا»
به هر کرانه کنم رو ولیک روی تو نیست
رحیم سینایی29 تیر 1398
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر