دوشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۹۸

لبخند آتش

می‌خواهمت چو تشنه لبان لطف آب را
می جویمت به تیره شبان ماهتاب را
با من بمان هوای من ابری نمی‌شود
هر جا تویی نظاره کنم آفتاب را
در ظلمتیم و ردّ و نشانی زماه نیست
 دل بسته‌ایم روشنی یک شهاب را
چشمان باغ مانده به ره تا رسد بهار
پوشد رادی سبزه‌ و گلگون خضاب را
شاهین عشق تا به کجا می‌بری مرا
گوییا ربودی اوج سپهر از عقاب را
گر نیستی حضور تو اعلام می‌کنم
با کام تشنه مثل بیابان سراب را
«سینا» نگاه او دل ما گرم می‌کند
لبخند آتش است تب التهاب را
رحیم سینایی 20 مرداد 1398

هیچ نظری موجود نیست: