
آن شب کنار ساحل کارون دلم شکست
یادی زِ روزگار جوانی به سَر نشست
یاد آمدم شبی که نشستی کنار من
با آیهی نگاه تو مهرت به دل نشست
*
یادی زِ روزهای قشنگی که بعد ازآن
با هم کنار ساحل کارون قدم زدیم
رمز میان من وتو پرتاب کاغذی
گاهی چه کودکانه قراری بهم زدیم
*
امّا قرار آخرمان نقش خاطر است
یک روز قبل از آنکه سفر دور سازَدَم
از دامن وصال تو گیرد مرا وپس
در آتش فراق تو رنجور سازَدَم
*
بس سالها گذشت چو قرنی برای من
دیگر نشانی از تو فریبا نیافتم
روزی تصادفا" به رُخ جام جم نما
عکس تُرا که زن شده بودی شناختم
*
اشکم به چشم آمدو بر سینه کوفتم
یک حسرتی غریب دلم را بخود فشُرد
آن کاخ آرزو که به یک عُمر ساختم
سیلاب یأس آمدو از ریشه کَند وبُرد
*
شوق جوانهای که به دل بود سالها
تا باز در کنار تواَش بارور کُنم
اینک فسُرده است وندانم عزیز دل
عشق تُرا چگونه من از دل بِدَرکُنم
رحیم سینایی 9/6/1387
یادی زِ روزگار جوانی به سَر نشست
یاد آمدم شبی که نشستی کنار من
با آیهی نگاه تو مهرت به دل نشست
*
یادی زِ روزهای قشنگی که بعد ازآن
با هم کنار ساحل کارون قدم زدیم
رمز میان من وتو پرتاب کاغذی
گاهی چه کودکانه قراری بهم زدیم
*
امّا قرار آخرمان نقش خاطر است
یک روز قبل از آنکه سفر دور سازَدَم
از دامن وصال تو گیرد مرا وپس
در آتش فراق تو رنجور سازَدَم
*
بس سالها گذشت چو قرنی برای من
دیگر نشانی از تو فریبا نیافتم
روزی تصادفا" به رُخ جام جم نما
عکس تُرا که زن شده بودی شناختم
*
اشکم به چشم آمدو بر سینه کوفتم
یک حسرتی غریب دلم را بخود فشُرد
آن کاخ آرزو که به یک عُمر ساختم
سیلاب یأس آمدو از ریشه کَند وبُرد
*
شوق جوانهای که به دل بود سالها
تا باز در کنار تواَش بارور کُنم
اینک فسُرده است وندانم عزیز دل
عشق تُرا چگونه من از دل بِدَرکُنم
رحیم سینایی 9/6/1387