دل
من دوباره امشب هوس ترانه دارد
که
هوای چشم مستت به خیال خانه دارد
من
از این دیار رفتم به سرای بی نشانی
دل
خام من ندانست که زتو نشانه دارد
همه
لحظه مشت کوبد به سرای سینهی من
که
چوطفل بی زبان است و ترا بهانه دارد
نروم
به نزد زاهد که خرد بداد پندم
که
کلا م یاوگوید سخن از فسانه دارد 1392/8/27
چو
غریق موج و دریا که توان ندارد اما
به
یقین که بحر آخر اثر از کرانه دارد
چو
هزار چشم راهم به امید دولت گل
چه
بلند اختر آن کو بَر ِیار لانه دارد
زخزان
مترس «سینا» که بِبُرد برگ و بارت
نظری
به باغ دل کن که دوصد جوانه دارد 29/12/1398
رحیم
سینایی 27/آبان/1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر