دردا که حنای وطنم رنگ ندارد
این خطه بجز آدمک مَنگ ندارد
این زادگه حافظ و فردوسی و سعدی
دیگر اثری زآن همه فرهنگ ندارد
ابناء وطن رسم جهالت بگزیدند
گو جاهلی و بی‌خردی ننگ ندارد
با طبل عزا گرم کند معرکه‌ی حُژن
تا باربُدی دست برآن چنگ ندارد
از کسروی و صادقشان یاد نکردند
چون ساعت اندیشه یشان زنگ ندارد
فرهنگ تعامل وتساهل به فنا رفت
دیوار دل از عشق دگر انگ ندارد
از کوروش و منشور حقوق بشر او
دل کنده وطن حرف بجز جنگ ندارد
«سینا» مکن از شوکت دیرینه دگر یاد
کین قصه جز افسوس و دل تنگ ندارد
رحیم سینایی 6/فروردین/1399
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر